بایدرفت

حجم گلویم رابغضی سنگین احاطه کرده است

نفسهایم دراوج سرمانویدی از زیستن می دهد

((به رفتن من اگرعشقی زنده می ماند))

بایدرفت…

باید سکوت راسربرید

وفریاداشتیاق پیوستن براورد

باید پونه ها رادردشت سینه ها رهاکرد

تاعطردل انگیزشان دوستی راعطرآگین کند

باید رفت…

وشعری نوشت که درحصار تن آدمیان باقی بماند

ولالایی شب کودکان پرازاشتیاق شد

بایدگذشت

ازآنچه بایدبگذریم

خوادآنچه راکه نغمه ی سکوت دلگیر تنهائیمان است

ونوشت آنچه راکه دعوتی برای شب شعراست

***

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *