بختیاری‌ها،مردمانی اصیل و ایرانی

در دفتر زمانه،فتد نامش از قلم هر ملتی که مردم صاحب قلم نداشت(فرخی یزدی)

مقدمه
در کتاب‌های«زبده التواریخ ، اخبار امراء و پادشاهان سلجوقی»(تالیف 710ق) ، «تاریخ گزیده»(730ق) ، «منتخب التواریخ معینی»(816ق) و«شرف‌نامه»(1005ق) به مهاجرت قبایلی از جبل السماق شام و دیگر بلاد به سرزمین لربزرگ در قرن ششم هجری اشاره شده است که شرح آن در«تاریخ گزیده»چنین است:«در عهد او ( اتابک هزار اسف ) ملک لرستان رشک بهشت گشت و بدین سبب اقوام بسیاری از جبل السماق شام بدو پیوستند چون گروه عقیلی از نسل علی بن ابی طالب و گروه هاشمی از نسل هاشم بن عبد مناف و دیگر طوایف چون:آسترکی و مماکویه و بختیاری ، جوانکی ، بیدانیان ، زاهدیان ، علائی، کوتوند ، بتوند ، بوزاکی ، شوند ، زاکی ، جاکی و هارونی ، اشکی ، کوی لیراوی ، مموئی ، یحفومی ، کمانکشی ، مماسنی ، ارملکی ، توانی ، کسدائی ، مدیحه ، اکورد ، کولارد و دیگر قبایل که انساب ایشان معلوم نیست(م)».
این موضوع سبب گردید تا برخی نویسندگان خارجی و وطنی برای بختیاری ها، منشاء خارجی قایل شده و در اصالت آنان تردید نمایند.

همواره در طول تاریخ به دلیل جنگ‌ها و لشگرکشی‌ها،تبعیدهای اجباری،تغییرات آب و هوایی،یافتن سرزمین جدید، خشکسالی،قحطی و وقوع بیماری‌های مسری؛جابجایی منطقه‌ای جمعیت وجود داشته است. مناطق لرنشین نیز از این قاعده مستثنی نبوده اند. ترکیب کنونی قومی و نژادی بختیاری ها موید این موضوع است که قبایل و گروه‌های زیادی از مناطق و حتی ممالک مختلف به سرزمین لرستان و بختیاری مهاجرت کرده اند. البته این مطلب به این معنا نیست که کلیه بختیاری ها منشاء خارجی دارندبلکه درست تر آن‌که اکثریت سکنه سرزمین بختیاری،مردمانی اصیل و ایرانی هستند.

چند پرسش اساسی

در رد شائبه و ابهام پیش گفته چند پرسش اساسی مطرح می شود:

1) آیا قبل از ورود این قبایل و گروه‌ها به سرزمین لرستان، این سرزمین خالی از سکنه‌ بود؟
2) سرزمین «لر» یا «لور»و لرستان کجاست و این اصطلاح از چه زمانی رایج گشت؟
3) اگر این قبایل وارد سرزمینی شدند که ساکنانی نداشت،چرا این قوم تازه وارد نام سرزمین خود را لرستان و بینان گذار حکومت نیز خود را حاکم لرستان(بزرگ و کوچک)نامیدند؟
4) آیا وقتی این اقوام این ناحیه وسیع را تصرف کرده در آن سکنی گزیده اند، ساکنان دیگری در جوار و کنار آنان سکونت نداشته اند؟
5)کرد به چه معناست؟
6)آیا کردها ایرانی نیستند؟
7)اگر این قبایل مهاجر خاستگاهی خارجی داشتند چرا زبان و عادات خود را حفظ نکردند؟
8)چرا این گروه‌ها به منطقه لرستان مهاجرت کردند آیا علاقه،ذهنیت و شناخت قبلی داشتند؟

پاسخی روشن به این پرسش‌ها

پرسش اول: آیا قبل از ورود این قبایل و گروه‌ها به سرزمین لرستان، این سرزمین خالی از سکنه بود؟

پاسخ

الف)پیش از اسلام
مستندات تاریخی حکایت از آن دارد که ده،ها هزار سال است کوه‌های لرستان و بختیاری بطور مستمرکانون تجمع،حیات و زندگی گروه‌های مختلف انسانی بوده‌است.گاهی این جمعیت‌ها به دشت‌ها سرازیر شده و تمدن‌های بزرگ و درخشانی بنیاد نهادند.نمونه بارز آن تمدن کهن و سه هزار ساله ایلام است.
آریایی‌ها و یونانی‌ها نیز به این منطقه وارد شدند اما وجود تمدن و حکومت الیمایی در کوه‌های بختیاری،خود دلیل روشنی است که بطور حتم اثبات می‌کند تا دوره اشکانی، بومیان و ساکنان اولیه، اکثریت جمعیت این نواحی را به خود اختصاص می‌دادند. آبادانی و رونق بیشتر این مناطق در دوره ساسانی و درخشش شهرهایی مانند ایذه،سوسن،ایوه، وهشت هرمز در نزدیکی ایذه، سردن، بنیان(ثنیان) و… و آثار برجای مانده از آن دوران،همه تایید می‌کند که ده‌ها هزار نفر در این مناطق سکونت داشتند.
به راستی سرنوشت گروه‌های انسانی که هزاران سال در این دیار زندگی می‌کردند،چگونه رقم خورد؟

ب)در دوره اسلامی،لرستان سرزمینی آباد و پررونق بود.
از ورود دین اسلام تا پایان قرن پنجم هجری، همه منابع معتبر تاریخی تایید و تاکید کرده اند که مناطق بختیاری نشین فعلی،بسیار آباد بوده و شهرها و روستاق های زیادی در این ناحیه چون نگین می‌درخشید و کانون زندگی جمعیت کثیری بود. سرآمد این شهرها ایذج یا ایذه امروزی بود.
ابن خردادبه در سال 250ه.ق. ایذج را یکی از ناحیه‌های اهواز و جواردان،رستاجرد،سلیدست،بوین،سوجر و رباط در14فرسنگی اصفهان را، از نواحی آباد در مسیر ایذه به اصفهان معرفی کرد.

احمدبن‌ ابی‌یحیی‌ یعقوبی‌، معروف‌ به‌ ابن‌ واضحِ کاتب‌ یعقوبی‌ در سال 278ق از چند روستا در کوه‌های بختیاری یاد می‌کند که محل خروج خرم دینان بودند.او می‌نویسد:«…روستای میرین و روستای قامدان که کردها و مردم بهم آمیخته‌ای از عجم…آنجا هستند و خرم دینان از همینجا ظهور کردند و همین روستا حد فاصل میان توابع اصفهان و مضافات اهواز است. و روستای فهمان(شاید همان روستای فهره در بربرود باشد) که نیز کردها و خرم دینان در آن سکونت دارند و روستای فریدین … روستای رادمیله و دو روستای … (یع)».

ابوعبداللّه‌ محمدبن‌ احمد جیهانی‌ یا ابوالقاسم‌ احمد جیهانی‌ (متوفی‌306ق)می‌گوید:«لور شهریست با نعمت بسیار و کوههای فراوان و از حساب خوزستان بوده است اما جدا کرده اند در اعمال جبال آورده اند(جی)» و لورجان(لردگان) را از اعمال فارس و ایذج را از شهرهای خوزستان معرفی کرده است.

ابن رسته در سال 310 هجری در باره سرچشمه زاینده‌رود می‌نویسد:« سرچشمه این آب از چشمه ایست که از یکی از سرزمینهای حاصلخیزی که از شهر مرکزی30 فرسخ دور است می‌باشد، و در این روستاهایی که بدین آب نیاز است بی‌حساب نهرهایی از آن منشعب می سازند تا اینکه این آب به‌روستایی‌بنام النجان می‌رسد(اب)».وی ایذج را یکی از شهرهای خوزستان معرفی کرده است.

ابن حوقل در سال 367 قمری، شهر لور را در شمار شهرهای جبال ذکر کرده و در باره آن می‌نویسد:« لور شهری است که ذاتاً فراخ نعمت است و هوای کوهستان برآن غلبه دارد. این شهر از خوزستان بود و سپس به اعمال جبال پیوسته شد و دارای بادیه و اقلیم و روستاهاست که اکراد بدانها تسلط دارند و در فراخی نعمت و تروتازگی آن شهر موثراند(اب)». او که ایذج را از شهرهای خوزستان دانسته، سرچشمه زاینده رود را چنین توصیف می‌کند:«زاینده رود از بیخ کوهی بزرگ و بلند واقع در خانان سرچشمه می‌گیرد و از مشرق آن اصفهان و از مغربش آب اهواز- که پس از گذشتن از مانان،رود اهواز نامیده می‌شود.زاینده رود در اصل دو رود متباین است یکی از خانان و دیگری از ناحیه فریذین… در فریذین ضیغه‌های بسیار و روستاهای پنهاور است…سرزمینی است فراخ نعمت و پربرکت و دارای انواع انواع زیباییها و آسایش زندگی. رودی که از فریذین سرچشمه می‌گیرد در نزدیکی رودبار به شعبه خانان می‌پیوندد. در خانان انواع غلات و ارزاق به طور فراوان به دست می‌آید…آب خانان در خان لنجان به زمین می‌نشست(همان».
او همچنین در باره ناحیه‌ای روستایی به نام ثیَنان یا بنیان می‌نویسد:«ثیَنان در نزدیکی سردن از سرزمین فارس و مرز اصفهان قرار دارد و هوایش مانند هوای سردسیرات است و در خوزستان روستایی جز ثیَنان نزدیک سردسیرات وجود ندارد(همان)».وی همچنین«لورجان[لردگان] که روستای آن سردن است…و سردن از این شهر(کرد) فراخ نعمت تر و ارزان تر است(همان)»را جر نواحی اصطخر معرفی کرده است.

در کتاب«حدود العالم من المشرق الی المغرب»به سال 372 قمری در باره ایذه آمده است:« ایذه شهری است با سوادهای سخت خرم و آبادان و با نعمت و خواسته بسیار برلب رود نهاده و از وی دیباهای بسیار خیزد و دیبای پرده مکه آنجا کنند».

مقدسی در قرن چهارم، شهر لور را از شهرهای جندیشاپور دانسته، در باره آن می‌نویسد:«در مرز کوهستان است گویند از جبال می بوده سپس به خوزستان افزوده شده است کارگاههای بافندی بسیار دارد ولی شکر آنجا خوب نیست(مق)».شهرهای رامهرمز را نیز چنین معرفی می‌کند:«شهرهایش سنبل،ایذج،تیرم،بازنگ،لاف،عروه،بابج،کوزوک همگی کوهستانی و مهم هستند(مقدسی)».شهر ایذه را به زیبایی توصیف کرده،می‌نویسد:« مهمترین شهرستانهای خوره است و سلطانش برپای خود ایستاده مانند اسدآباد در کوهستان است و برف بسیار دارد که به اهواز و پیرامنش برده می‌شود از چشمه در سلیمان دره می‌آشامند. کشت زارشان بارانی است و آبی دیگر نیز دارند خربوزه و محصول دیگر هم درآنجا هست. شهر در گودی جای دارد… کوزوک نیز کوهستانی است انگورش همیشگی است بنفشه و ریحان بسیار دارد و خوبست…لاذ نیز کوهستانی است(همان)».در باره فاصله شهرها نیز می‌نویسد:«از جندیشاپور گرفته تا لور یک مرحله….از رامهرمز گرفته تا تیرم یک مرحله سپس تا غروه یک مرحله سپس تا بازیر دو برید سپس تا ایذج یک مرحله سپس تا دز یک مرحله و از دز تا دولاب یک مرحله(همان)».

حسن بن محمد قمی به سال 378 ﻫ.ق. در کتاب«تاریخ قم»از چند رستاق مهم، آباد و پرونق« جاپلق» و «برق رود»(بربرود امروزی در شهرستان الیگودرز) نام برده است که هرکدام شامل روستاهای زیادی می‌شد( )».

مناطق بختیاری نشین در آن زمان چنان آباد بوده اند که مسافری در کاروان سرایی در بین راه ایذه و اصفهان بر روی سنگ، شعری نوشت و سرزنش و نفرین کرد کسانی که ایذه آباد و پربرکت را برای کسب معاش ترک کرده و روانه اصفهان می‌گردند.

چنانکه ملاحظه می‌شود جغرافیدانان مسلمان تا پایان قرن پنجم هجری به بیش از 30 شهر،شهرستان و روستاق در محدوده بختیاری اشاره کرده اند که بایستی صدها وشاید هزاران روستا را شامل می‌شد.

آیا با این اوصاف می‌توان پذیرفت که این قبایل مهاجر، قدم در سرزمینی بدون سکنه نهاده اند؟

پرسش دوم: سرزمین «لر» یا «لور»و لرستان کجاست و این اصطلاح از چه زمانی رایج گشت؟

پاسخ
چنان که گفته شد برای اولین باردر قرن چهارم هجری ابوالقاسم بن احمد جیهانی،ابن حوقل و مقدسی از شهر و سرزمین لور و مسعودی از قبیله لر یاد می‌کنند.
به نقل از «حمداله مستوفی» در اوایل قرن چهارم مناطق لرنشین به دو بخش لربزرگ و لرکوچک تقسیم گردیده و در این خصوص می‌نویسد:«ولایت لرستان دو قسم است: لربزرگ و لرکوچک، به اعتبار دو برادر که در قرب سنه‌ی ثلاثمائه هجری حاکم آنجا بوده‌اند، بدر نامی حاکم لر بزرگ بود و منصور نام حاکم لر کوچک. بدر مدتی دراز در حکومت روزگار گذرانید چون او در گذشت، حکومت به پسرزاده‌ی او نصیرالدَین محمد بن هلال بن بدر رسید و او حاکمی عادل بود و مدیر ملک او محمد خورشید بود(م)».

پرسش سوم: اگر این قبایل وارد سرزمینی شدند که ساکنانی نداشت،چرا این قوم تازه وارد نام سرزمین خود را لرستان و بینان گذاران حکومت نیز خود را حاکم لرستان(بزرگ و کوچک)نامیدند؟

پاسخ
معمول چنان بوده وقتی گروه یا گروه‌هایی سرزمینی تصرف کرده و حکومتی در آن تاسیس می‌کردند،برای سرزمین و حکومت نوپا، براساس علائق خود نامی انتخاب می‌کردند. اما در نیمه دوم قرن ششم هجری اتفاق عجیبی رخ داد. قبایل فاتح نه تنها پذیرفتند مملکت آنها به همان نام قبلی خوانده شود بلکه نام حکومت خود را نیز از نام این سرزمین گرفته«اتابکان لر»نامگذاری کردند.این نام گذاری فلسفه و هدفی خاصی را دنبال می‌کرد و آن جذب همکاری و پشتیبانی و جلب رضایت بومیان بوده است.
در تایید این موضوع باید گفت اگر حمایت بومیان و سکنه اولیه نبود آیا ابوطاهرمحمد می‌توانست با اتکاء به خویشان خود که جمعیتی حدود صدخانوار بودند،سلسله اتابکان لر بزرگ را تشکیل دهد. ابوطاهر در قدردانی از حامیان خود حکومت نوپای خویش را اتابکان لر بزرگ نام نهاد. قبایل پیش گفته نه در زمان ابوطاهر بلکه در دوره حکومت پسرش هزاراسف وارد سرزمین لربزرگ شدند و نقشی در تاسیس حکومت نداشتند بلکه هزاراسف را در توسعه قلمروش یاری دادند.

پرسش چهارم : آیا وقتی این اقوام این ناحیه وسیع را تصرف کرده در آن سکنی گزیده اند، ساکنان دیگری در جوار و کنار آنان سکونت نداشته اند؟

پاسخ

چنان که اشاره شد سرزمین لربزرگ در طول تاریخ هیچگاه خالی از سکنه نبوده بلکه همواره سکونتگاه گروه‌های مختلف انسانی بوده است. بومیان این سرزمین در آن دوره دو گروه بودند:یکی شول ها بودند که سلطه اتابک را برنتافته و در نتیجه جنگ و نزاعی خانمان برانداز،شمار زیادی از آنان مجبور شدند خانه و کاشانه ترک گفته و سکونتگاه خویش به قبایل تازه رسیده واگذار نمایند.البته همه شول ها دیار خود را ترک نکردند بلکه گروه‌های از آنها ماندند و تا به امروز در همین منطقه زندگی می‌کنند. دوم: طوایف بومی دیگری بودند که ابوطاهر را یاری دادند و ابوطاهر در قدردانی از آنها نام حکومتش را از سرزمین آنها وام گرفت. در دوره اتابکان ساکنان این سرزمین به دو گروه تقسیم می‌شدند یکی بومیان و دیگری مهاجران. در کتاب «تاریخ بختیاری» در این خصوص چنین آمده است:« تمام الوار بختیاری منقسم به دو تیره است: یکی مهد بر وزن احد و دیگری ولایتی. مهد عبارت است از اکرادی که از جبل السماق شام آمده در بختیاری منزل کرده اند و اتابکان لرستان از آن طایفه می باشند و تا به امروز هم ریاست با مهد است و هیچ وقت ریاست با ولایتی نبوده. ولایتی طایفه ای باشند که در بختیاری سکنی دارند(س».

پرسش پنجم: کرد به چه معناست؟

پاسخ

واژه «کرد» برای اولین بار در نامه‌ی اردوان پنجم به اردشیربابکان آمده و چون مادر اردشیر دختر یکی از روسای طایفه کرد موسوم به«بازرنگی» بود،به وی اهانت بسیار کرده و نوشته است:«تو پای از گلیم خویش بیرون نهادی و مرگ را به جانب خویش خواندی،ای کردنژاد که در چادر کردان پرورده شده ای».ابن خردادبه در سال(250 ق)،یعقوبی در سال(278ق)،مسعودی(344ق)، (ابن حوقل(367ق)، مقدسی و احمد جیهانی نیز در قرن چهارم، قبایل چادرنشین و رمه گردان در مناطق کرمان،فارس و لرستان(سراسر زاگرس)را کرد معرفی کرده اند.به عنوان مثال مقدسی در«احسن التقاسیم…» نام بیش از سی ایل کرد را ذکر می‌کند که در نواحی بین اصفهان و فارس زندگی می‌کردند.جیهانی نیز در کتاب«اشکال العالم» در نیمه دوم قرن چهارم هجری در باره زموم فارس تعداد و شغل آنها می‌نویسد:« زم بزرگتر زم جیلویه است و معروف بزم رمیجان پس زم شهریار معروف به زم باسنجان- زم احمد بن الحسن معروف به زم کاریان و زم اردشیر… اما قبیله ها از شمار بیرون است و چنین می‌گویند که در جمله فارس پانصدهزار سیاه خانه باشد که در صحرا نشینند و زمستان و تابستان بچراگاهها می‌گردند».
بنابراین از دوره ساسانی تا قرن12ه.ق.اصطلاح«کرد» در معنای کوه نشین و چادرنشین بکار رفته نه در اصطلاح امروزی و به عنوان یک گروه قومی و نژادی. چنانچه«لمبرت» معتقد است« قطعی ترین همه اینها این حقیقت است که واژه کرد در زبان فارسی و متون عربی صرفاً به معنی چادرنشین است و بر هیچ نوع ویژگی نژادی دلالت نمی‌کند». وی به همین دلیل کردهای فارس را با لرها و بختیاری ها نزدیکتر می‌داند.

پرسش ششم : آیا کردها ایرانی نیستند؟

پاسخ
پاسخ کاملاً روشن است.مطابق نظر همه صاحب نظران و مورخان فقط رمه گردانان و چادرنشینان غیرعرب و غیرترک در سرزمین ایران «کرد» نامیده می‌شدند. خانم لمپتون نیز می‌نویسد:«جغرافیادانان و مورخین اولیه از گروه صحرانشین و نیمه صحرانشین با عنوان کلی الاکراد یاد می‌کردند . منظور آنها لزوماً مردمان کردنژاد نبوده بلکه همه چادرنشینان و گله داران غیرعرب و غیرترک را چنین می‌نامیدند».در کتاب«فارسنامه ناصری» نیز آمده است:«جماعت صحرا نشین کوه گرد فارسی زبان را لرگویند(حس)». پروفسور« ولادمیر ایوانف» نیز می‌گوید: « نام کرد در قرن‌های میانه (کم و بیش از قرن پنجم میلادی تا شانزدهم میلادی) نامی بود که بر همه‌ی رمه‌گران و کوچ‌گران ایرانی نامگذاری می‌شد». مرحوم سعید نفیسی نیز به این مطلب اشاره کرده و چنین می‌نویسد:«در زمان هخامنشیان در میان طوایف چادرنشین فارسی به نام کرد بر می خوریم. در دوره ساسانی بیشتر کردها در نواحی مرکزی ایران در میان اصفهان و آباده می‌زیسته اند و طوایف دیگری در اطراف دریاچه نیریز تا دل کرمان و از آنجا تا حوالی بوشهر هم بوده‌اند که طوایف ممسنی و بویر احمد و کهگیلویه ، شبانکاره بازماندگان ایشانند. دلایل بسیار هست که اصلاً ساسانیان کرد بوده اند و بی هیچ شک لااقل مادر اردشیر بابکان دختر یکی از پیشوایان قبایل ناحیه نیریز بوده است. باز دلایل دیگر هست که کرد اصلاً در زبانهای ایرانی به معنی بیابانگرد و کاملاً مرادف همان کلمه فرانسوی نوماس است که از ریشه یونانی به معنی چراننده است و شگفت تر اینکه در زبان فارسی هم کرد را به معنی گله چران به کار برده اند و طبیعی هم هست زیرا که چادرنشینان همیشه گله دار بوده اند(نف )».
از میان قبایلی که مستوفی نام می‌برد فقط دو قبیله(عقیلی و هاشمی) از نژاد عرب هستند بقیه همه اصطلاحاً کرد بوده اند و دقیقاً به معنای چادرنشین و بیابانگرد.نتیجه این که این قبایل به صرف اینکه کرد بودند از نژاد ایرانی بودند و اصلاً خارجی و بیگانه محسوب نمی‌شوند.

پرسش هفتم: اگر این قبایل مهاجر خاستگاهی خارجی داشتند چرا زبان، عادت‌ها و سنت‌های خود را حفظ نکردند؟

پاسخ
بدون تردید اگر این قبایل غیر ایرانی بودند تلاش می‌کردند تا حتی برای مدتی هم که شده زبان،عادت‌ها و سنت‌های خود را حفظ کرده یا آثاری از زبان و فرهنگ این گروه پیروز در زبان و فرهنگ فعلی به یادگار می‌ماند. اما وقتی اتابکان و قبایل وابسته وارد سرزمین لربزرگ شدند،در مواجه با مردمان و ساکنان این منطقه جز اثبات قدرت نظامی خود،حرف دیگری برای گفتن نداشتند. و این چنین بود که اتابکان تنها نام حکومت خود را اتابکان لر ننهادند بلکه زبان لری را آموختند و حتی عادات و سنت‌های آنها را نیز پذیرفتند. ابن بطوطه در قرن هشتم در توصیف مجلس سوگ پسر اتابک، سوگواری لرها را با اشاره به واژه‌ها و عبارت‌های«لری» گزارش می‌دهد که هنوز این سنت پابرجاست.

پرسش هشتم: چرا این گروه‌ها به منطقه لرستان مهاجرت کردند آیا علاقه،ذهنیت و شناخت قبلی داشتند؟

پاسخ

به راستی چرا این قبایل از میان گستره و پهنای وسیع خاک کشور ما، ترجیح دادند در مالمیر اجتماع کرده و پس از توسعه متصرفات، آن را بین خود تقسیم کنند؟پاسخ روشن است. این قبایل کرد(به معنای چادرنشین) یا همان لرها بودند همراه صلاح الدین ایوبی(که او نیز احتمالاً لر بوده) عازم جنگ‌های صلیبی شده و در سراسر شام تا مرز مصر پراکنده شدند.ابن فضل الله العمری (متوفی740 ق) در کتاب«مسالک الابصار فی ممالک الامصار» از سکونت طوایف لر در شام و مصر خبر می‌دهد.چالاکی آنها زبانزد بود.همین زبردستی و چالاکی آنها،صلاح الدین ایوبی را به وحشت انداخته و نامبرده به قلع وقمع آنها پرداخت.صلاح الدین در فاصله سال‌های 564 تا 589هجری حکمرانی نمود و در همین حدود این قبایل به لرستان مهاجرت کردند. پس می‌توان گفت این قبایل، بعد از رنجشی که از مهمتر خود دیدند به دلیل وابستگی و تعلّق خاطری که به این منطقه داشتند تصمیم گرفتند به موطن اصلی خود بازگردند.

نکته مهم: اگر به اسامی طوایفی که در کتاب«تاریخ گزیده» و «منتخب التواریخ معینی» آمده است نگاه کنیم. این اسامی غالباً غیر عربی و بیشتر اسامی ایرانی و تحقیقاً متناسب با اسلوب زبان گفتاری لرها بوده که خود دلیل روشنی است که این قبایل لر و ایرانی بوده اند.

آخرین نکته

در فرهنگ علوم اجتماعی به مجموعه جماعات انسانی که از یک منشاء نژادی برخاسته اند و دارای تاریخ ، زبان و فرهنگ مشترک دیرینه اند قوم گفته می‌شود. به فرض اینکه بختیاری‌ها در قرن ششم وارد ایران شده باشند بازهم برمبنای این تعریف و استاندارد علمی، بخشی از قوم ایرانی هستند.و بی انصافی است که مردمانی که حداقل بیش از هشتصد سال سابقه سکونت در ایران را دارند، ایرانی نپنداریم.

نتیجه

شواهد و مستندات فراوان نشان می‌دهد از ده‌ها هزار سال پیش مناطق لرنشین بطور مستمر سکونتگاهی پرخیروبرکت برای گروه‌های مختلف انسانی بوده است.آثار تمدن کاسی‌ها، ایلامی،هخامنشی،الیمایی،اشکانی و ساسانی در این مناطق فراوان دیده می‌شود. در دوران اسلامی در محدوده قعلی بختیاری ده‌ها شهر و صدها و هزاران روستای آباد و پرونق وجود داشته است. از قرن چهارم کردها به معنای چادرنشینان در سراسر زاگرس سکونت داشته و لرها گروهی از آنها بودند. در قرن چهارم لرستان به دو بخش لربزرگ و لرکوچک تقسیم گردید.
در قرن ششم ابوطاهر محمد حکومت اتابکان لربزرگ را با یاری اهالی منطقه تاسیس نمود. بعد از فوت، پسرش هزاراسب به قدرت رسید و قبایل زیادی از جبل السماق شام و دیگر بلاد به وی پیوستند و او را در توسعه قلمرو یاری دادند.
روایت مستوفی در خصوص مهاجرت این قبایل از چند جهت مشکوک و قابل نقد است:
1) حمداله مستوفی در باره اصالت و هویت این گروه‌ها و قبایل مهاجر اطلاعات دقیق و درستی در اختیار نداشت.
2) وی بصراحت فقط دو قبیله عقیلی و هاشمی را نام می‌برد که از جبل السماق به منطقه لربزرگ مهاجرت کردند.خاستگاه اولیه دیگر طوایف معلوم نیست.این ابهام وقتی بیشتر می‌شود که در کتاب«منتخب التواریخ معینی» در باره موطن اولیه این طوایف چنین آمده است:« و دیگر طوایف متفرقه از هر جای و هر مملکت،چنانکه:آسترکی و مماکویه و بختیاری و بندانی و زاهدی و علائی و کوتوند و راکی و…)»
3)مستوفی فقط اسامی طوایف مهاجر را ذکر کرده است ، بدون آنکه از طوایف بومی لربزرگ نامی برده باشد. این احتمال وجود دارد که مستوفی بسیاری از طوایف لر بزرگ را جزو طوایف مهاجر قلمداد کرده باشد. زیرا لرها در مناطق متعدد کوهستانی پراکنده بودند،در آن زمان مستوفی نمی‌توانسته است صورت برداری دقیق و درستی از این طوایف متعدد که در منطقه ای کوهستانی وسیع و دورافتاده چون کهگیلویه و بختیاری به سر می‌برده اند ، فراهم کند. از طرفی گفته های مستوفی مربوط به صدوهشتاد سال پس از مهاجرت این طوایف است و بازهم گفتار وی مورد تردید است(ا0)».
4) دیگر اینکه، به احتمال قوی این طوایف در اصل لر بوده‌اند بنا به دلایلی به مناطق شامات مهاجرت کرده یا جزء سپاهیان صلاح الدّین ایوبی بودند که در شام و مصر سکونت یافتند و ابن فضل الله العمری (متوفی 740 هجری قمری) از سکونت آنها در شام و مصر خبر می‌دهد. حمدالهط مستوفی نیز از وجود این طوایف لر در شام و مصر اطلاعی نداشته است.
5) از سوی دیگر چرا این طوایف در مهاجرت به ایران، سرزمین لر بزرگ را برگزیدند؟ آیا وابستگی و تعلّق خاطر به این منطقه موجب انتخاب این سرزمین به عنوان مقصد کوچ و مهاجرت نبوده است؟
6) مهمتر این که چرا این شمار زیاد از طوایف نتوانستند زبان محاوره‌ای خود را حفظ نموده و به سرعت دست از زبان و سنن کردی برداشته و زبان لری را برگزیدندو آداب و رسوم لرها را نیز پذیرفتند؟
7) اگر این قبایل لر نبودند چرا سرزمین خود را به همان نام قبلی«لور» می‌خواندند و اتابکان نیز خود را حکمرانان لور می‌دانستند و همه جا معروف و مشهور به اتابکان لر بودند.

بنابر این با اطمینان می‌توانیم بگوییم که بختیاری ها ایرانی الاصل و بخشی مهم از قوم ایرانی هستند و همه اشخاص و گروه‌هایی نیز که در چند صدساله گذشته به بختیاری مهاجرت کردند چون از نظر نژاد،زبان،تاریخ،مذهب و فرهنگ با دیگر گروه‌های ایرانی اشتراک دارند همه آنها نیز ایرانی بوده اند و تا ابد نیز ایرانی خواهند بود.

یادمان باشد که:

تاریخ و فرهنگ پویایی ایرانی از این قابلیت و ظرفیت برخوردار بوده است که هر قوم سرازیر شده به ایران را آرام و مهار، به ایرانی تبدیل کرده است. حتی اگر این اقوام به مانند مغول ها،مملکت ما را قبضه کرده و ویران ساخته باشند چون آورده ی باارزشی که با داشته‌های ما برابری کند، ارائه نکردند، برای فرمانبری سر فرود آوردند و به افتخار ایرانی شدن نایل شدند.از آغاز قرن پنجم تا پایان قرن سیزدهم، دستگاه حاکمیت ایران در اختیار قبایل مهاجر ترک و مغول بود سلجوقیان،خوارزمشاهیان،مغولان،تیموریان،بایندری ها،قزلباشان صفویه،افشاریان و قاجاریان همه یا ترک بودند یا مغول. اما همه در مواجهه با اقیانوس بیکران ایران و ایرانی،تبدیل به فارس زبانان مغول تبار و ترک تبار شدند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *