آیینه ی دیدار

گوش کن!

صدای بال کبوتران حرم عشق را می شنوی

که از انتهای قلبهای خواستنی بر می خیزد

و وداع پروانه ها را به تماشا می نشینند

سوختن شمع را میبینی؟

که از بازگشت میهمانی چشمها باقی است

واشک های نسترنی که به پای او فرو می ریزند

اوج مهربانی را حس می کنی؟

آنگاه که دریا دریا اخلاص به ساحل دل دادگیت می ریزد

آن زمان که تبسم شیرین خاطرات لبهایت را نقش می زنند

اطلسی وشمعدانیها را در کدامین جهت می یابی؟

وقتی که دست تنگ شقایق ها ارمغانی برای گلدانها نمی یابد

خدا را کجا جستجو میکنی؟!

در حالی که اشتیاق دیدارش در قلبها زبانه میکشد؟

او را کجا دیده ای؟

آنگاه که بلوغت را نادیده گرفتی وناشکرترازسنگهای دریاشدی؟!

گوش کن؟!

همه تو را می خوانند

همه تو را می خواهند

و دست نیاز تورا به آیینه ی دیدار خدا نزدیک می کنند…

***

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *